معنی ابیاری زمستانی
حل جدول
لغت نامه دهخدا
ابیاری. [اَب ْ] (ص نسبی، اِ) منسوب به ابیار. || دیبائی مُخطَّط و راه راه لطیف و نازک بافته و بهترین آن ابیاری کافوری بوده است:
از درج برد و مخفی و ابیاری و بمی
سرخط همی ستانم و تکرار میکنم.
نظام قاری.
نرمدست و قطنی و خاراو حبر
برد و ابیاری و مخفی آشکار.
نظام قاری.
بخطهای ابیاری و برد و مخفی
نوشتند القاب و مدح و مناقب.
نظام قاری.
رخت ابیاری و مثالی و تابستانی
ساده در زیر و خط آورده ببالا پندار.
نظام قاری.
اطلس است امرد و ابیاری سبز است بخط
پوستین صاحب ریش است و در آن هم اطوار.
نظام قاری.
کهلی آنروز که ریشت شمرند ابیاری
پیریت صوف سفید است گه استغفار.
نظام قاری.
|| نوعی کبوتر. || نوعی پرستو.
علی ابیاری
علی ابیاری. [ع َ ی ِ اَ] (اِخ) ابن ابی بکربن محمدبن علی بن محمدبن شراد برعی ابیاری زبیدی یمنی شافعی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی برعی شود.
علی ابیاری. [ع َ ی ِ اَ] (اِخ) ابن اسماعیل بن علی بن حسن بن عطیه ٔ ابیاری، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به شمس الدین. (579- 616 هَ. ق.). فقیه و اصولی و متکلم بود. او راست: 1- سفینهالنجاه علی طریقهالاحیاء. 2- شرح البرهان جوینی. (ازمعجم المؤلفین بنقل از الدیباج ابن فرحون ص 213).
علی ابیاری. [ع َ ی ِ اَ] (اِخ) ابن سندبن علی بن سلیمان لواتی الاصل، ابیاری شافعی مصری. ادیب و لغوی و نحوی و محدث. وی در حدود سال 750 هَ. ق. در قاهره متولد شد و در غزه اقامت گزید و سپس به دمشق رفت و از محضر ابن حجر استفاده کرد و در آنجا در ذی حجه ٔ سال 814 هَ. ق. درگذشت. او راست: جزء فی الرد علی تعقبات ابی حیان از ابن مالک. (از معجم المؤلفین بنقل از شذرات الذهب ابن عماد ج 7ص 107. کشف الظنون ص 838. هدیهالعارفین ج 1 ص 728).
فرهنگ عمید
نوعی پارچۀ ابریشمی راهراه،
فارسی به عربی
فارسی به ایتالیایی
invernale
مترادف و متضاد زبان فارسی
زمستانه، شتوی
فرهنگ فارسی هوشیار
زیبدار زمستانی از گیاهان
واژه پیشنهادی
پاتن
معادل ابجد
792